معنی اصطلاحی در عکاسی
واژه پیشنهادی
کراپ
از لوازم عکاسی
دوربین عکاسی، رفلکتور، کیت فلاش، چادر عکاسی، چتر عکاسی، لامپ های نور ثابت
از تجهیزات عکاسی
تجهیزات عکاسی
دوربین عکاسی
فیلم عکاسی
آتلیه عکاسی
صفحه عکاسی
کاغذ عکاسی
حل جدول
زوم
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
اصطلاحی. [اِ طِ] (ص نسبی) آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابسته ٔ به اصطلاح باشد گویند، چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی، و سنه اصطلاحیه، و شهر اصطلاحی و امثال آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
عکاسی
عکاسی. [ع َک ْکا] (حامص) عمل و شغل عکاس. (فرهنگ فارسی معین).
- فن عکاسی، عکس برداری. (فرهنگ فارسی معین): آقا رضای پیشخدمت حضور همایون چون در فن عکاسی به درجه ٔ کمال رسیده به لقب عکاس باشی سرافراز گردید. (مرآهالبلدان ج 1 ص 20). و رجوع به عکس برداری شود.
|| (اِ مرکب) مغازه ٔ عکاسی. (فرهنگ فارسی معین). عکاسخانه. و رجوع به عکاسخانه شود.
فرهنگ واژههای فارسی سره
فرتورخانه
فارسی به عربی
تصویر فوتوغرافی
معادل ابجد
514